شاعر : مهدی قاسمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسمط
ای مـنـتـهـای رحـمـتوالا محـمد ای جـلـوۀ لطـف خـدا بر ما محمد
ما ذرّه وخـورشـید بیهـمتا محمد ما بـنـده هـستـیم و فقـط آقا، محمد
ذکـرتوشـد آرامـش دلـهـا محـمـد جام ولای تو شرابی ناب ناب استکوی تودرعالم فقط راه ثواب است آنقدرآقایی که حُسنت بیحساب است وقتی علمدارسپاهت بوتراب است
عـالم شود سـرباز تو یکجا محـمد
ایعرشیان محوصدای دلنـشینت درآرزوی وصل روی بیقـرینت
نورخدا میتابد ازصحن جـبـینت جبریل بیتاب است،باشد همنشینت
تا پـر بگـیـرد با تو در بالا محـمد عالم اگر ظلمت تو هستی نورعالمای روشنی بخش دوچشم کورعالم از عشق تو جاری شده این شورعالم شرمنده از لطفت دل معـذورعالم
عالـم همه یکقطره ودریا محمد
دنیـا وهرچه دارد این دنیا برایت ای جانعالم،عالمی جانش فدایت
خلقـت شده وقـف شما وبچههایت روزی بده ما را،تکانی ده عبایت
ای جایگاهـت قرب أوْأدْنیٰ محمد امشبکه طوفانیست دریای دل ما با توثـمردادهست حالا حاصل ما
با حُـبّ آل تـو به بـار آمـد گِـل ما ای نام تو مشکـلگـشای مشکل ما
یا احـمد و یا مصطـفی و یا محمد حیران احـمد میشود یزداناحـمد پـیکالهـی هم شود مهـمان احـمد
غار حرا شد روضۀ رضوان احمد گوش فـلک آماده برفـرماناحـمد
برآن رسول الله،آن مولا،محمد!!
توآن رسول نور وروح کبریایی زیـبـاتـرین حُـسنخـتـام انـبـیـایـی
تومحـوراصلی نـفـس هـلاتـایی بابـایخـوب شیـعـیانمـرتـضایی
شد مـبـتـلایت هردل شـیـدا محمد هرچند بودی تورسول مهرورحمت هرچند افتادی برای دین بهزحمت
هرچه شدی درسالهای سخت اذیت أجررسالت را سپردی توبه امت
امت چه کرده با تووزهرا محمد؟
برسـرخـی آلالـه دسـتزردافتاد دلگـرمی مـولا چرا دلسرد افتاد!؟
با ضربـۀ شـلاق آن نـامـردافـتـاد درکوچهها از فرط پهلودرد افتاد